نوع خودآگاهی ما ، پیش بینی کننده احساس رضایت ما از خودمان و زندگی می باشد و به نظر می‌رسد که احساس رضایت نیازی است که تقریباً تمام فعالیت های ما معطوف به آن می باشد. اینکه مراقب سلامتی خودمان باشیم و با تغذیه ، ورزش و نظافت، سلامت خود را تأمین کنیم، اینکه سعی کنیم شغلی را بدست آوریم که هم به آن علاقمند باشیم و هم برآورنده نیازهای روزمره مان باشد، اینکه به دیگران کمک کنیم ، اینکه به مسافرت برویم، اینکه … نائل شدن به تک تک آنها منجر به ارضاء شدن احساس رضایت ما خواهد شد. احساس راضی نبودن از خود ، نشانه ای است که به فرد هشدار می دهد که نیازمند به تغییر است. اصلی ترین و اساسی ترین بخش این تغییر با کار بر روی خود آگاهی شکل می‌گیرد. ولی ممکن است این ذهنیت پیش بیاید که پس از عمری با خود زیستن، ما قاعدتاً باید خود را بشناسیم ولی با کمال تعجب عده قلیلی به این مهم نائل آمده اند. ما کمتر حاضریم وقتی را صرف این کنیم که ببینیم دارای چه خصوصیاتی هستیم و بندرت می‌توانیم بطور منظم ارزش ها ، علائق ، چیزهایی که دوست نداریم، اساس باورهایمان ، یا سبک‌زندگی‌مان را تجزیه و تحلیل کنیم. ما فقط در تکاپو هستیم کارهایی را که دیروز انجام دادیم، امروز کم و بیش تکرار کنیم و انتظار می رود که همین عمل را فردا و روزهای بعد هم انجام دهیم. وقتی اتفاق خوبی در زندگی تان می افتد آیا آنرا به حساب شانس، سرنوشت یا تلاش خود می‌گذارید؟ آیا چیزی در زندگی وجود دارد که حاضر باشید زندگی تان را فدای آن کنید؟ پس از شروع فرایند کشف خود، اینها جزء سؤالاتی هستند که باید از خود بپرسید.

خودآگاهی، توانایی شناخت خود و آگاهی از خصوصیات، نقاط ضعف و قدرت، نیازها، ترس‌ها و انزجارهاست. این مهارت یکی از کلیدی‌ترین مهارت‌هایی است که هر فرد باید به آن مجهز شود. اینکه شما چه شخصیتی دارید، اینکه به چه صورت اطلاعات را پردازش می‌کنید، اینکه به چه صورت خود را به دیگران می‌نمایانید، اینکه بیشتر اهل معاشرت هستید یا خلوت گزینی، اینکه می‌توانید برای رسیدن به یک هدف طی زمان به آن دست بیابید، اینکه چه چیزهایی شما را از کوره به در می‌کند، اینکه چه چیزهایی به شما نیرو می‌دهد، اینکه می‌توانید بقیه پول خود را از راننده تاکسی بگیرید! و بسیاری دیگر از این موارد همگی جزء خود شماست و آگاهی به این موارد شرط لازم ایجاد تغییر است. واداشتن خویشتن به نگریستن به خود، اولین قدم جهت آشنایی نزدیک با جنبه‌های مثبت و منفی است. برخی افراد مایل به انجام این عمل نیستند چرا که یا می‌پندارند این کار وقت آنان را به هدر می‌دهد و یا اینکه نگریستن به ویژگی‌هایی که دیگر افراد در آنان می‌بینند برایشان ترس‌آور می‌باشد. مواجه با دنیای واقعی خود، کار سختی است و برای تبدیل شدن به یک فرد با کفایت کاملاً ضروری است. اقرار به این واقعیت که چگونه‌ آدمی هستید این امکان را به شما می‌دهد تا مسئولیت رشد فردی و تقدیر و سرنوشت خود را بدست بگیرید. اگر پختگی به سفری طولانی تشبیه شود اولین مقصد این سفر، درک و ارزیابی ارزش‌ها و عقاید شخصی خواهد بود. مهارت خودآگاهی به ما امکان شناسایی هیجان‌های خوب و بد را داده و باعث می‌شود که بتوانیم در موقعیت‌های مختلف به ارزیابی خود بپردازیم.ویژگی‌های خود ارزشمندی Self – esteem و اعتماد به نفس Self – confidence دو ویژگی‌ مهم هستند که اگر فرد باندازه کافی به خودآگاهی بپردازد قطعاً به آنها دست خواهد یافت.

مهارت خودآگاهی مهم است چرا که به ما کمک می‌کند تا راحت‌تر زندکی کنیم. اینکه خودمان را چگونه آدمی بدانیم و نسبت به خودمان چه احساسی داریم، اینکه به جنبه‌های مثبت خودمان اعتماد کنیم حاکی از این است که از مهارت خودآگاهی قوی برخوردار هستیم. اگر یاد بگیریم که از نقاط قوت خود استفاده کرده و نقاط ضعف خود را بهبود دهیم، می‌توانیم خود آگاهی‌ قوی را در خود شکل دهیم.

بهترین روش برای قوی کردن مهارت خودآگاهی آن است که یاد بگیریم از نقاط قوت و توانایی‌های خود استفاده کرده و نقاط ضعفمان را بهبود دهیم.

برای رسیدن به مهارت خودآگاهی لازم است از روش‌ها و فعالیت‌های مختلفی استفاده کنیم. یکی از این روش‌ها، استفاده از پرسش نامه‌‌هاست که به ما کمک می‌کنند تاراحت‌تر و وسریع‌تر بخودمان فکر کنیم.

در زیر یک نمونه از این پرسش نامه‌ها طراحی شده است تا با پاسخگویی به آن نسبت به خود، آگاه‌تر شوید.

۱ ـ شوخ طبعی من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۲ ـ موفقیت من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۳ ـ تنبلی‌ام :

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۴ ـ مرتب بودن و پاکیزگی من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۵ ـ خودخواهی من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۶ ـ استقلال من :

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۷ ـ کم‌رویی من :

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۸ ـ محبوبیت من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۹ ـ حسادت من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۱۰ ـ تلاش و سخت‌کوشی من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۱۱ ـ میزان عصبانیت من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۱۲ ـ هوش من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۱۳ ـ حافظه من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۱۴ ـ خلاقیت من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۱۵ ـ قیافه من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بهتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ بدتر از اکثر کسانی که می‌شناسم.

۱۶ ـ مهربانی من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۱۷ ـ توانایی ارتباط برقرار کردن من با دیگران:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بهتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ ضعیف‌تر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۱۸ ـ توانایی تحمل من در شرایط پرفشار:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۱۹ـ توانایی تصمیم‌گیری من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بهتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ ضعیف‌تر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۲۰ ـ توانایی انتقاد کردن من از دیگران:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بهتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ ضعیف‌تر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۲۱ ـ توانایی حل مشکلات من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بهتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ ضعیف‌تر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۲۲ ـ میزان ورزش کردن من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۲۳ ـ انگیزه تحصیلی من :

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۲۴ ـ معلومات من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۲۵ ـ حرص و طمع من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۲۶ ـ میل به پیشرفت من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ:مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

د ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۲۷ ـ زود رنج بودن من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۲۸ ـ گوشه گیر بودن من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۲۹ ـ مسئولیت‌پذیری من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۳۰ ـ انعطاف‌پذیری من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۳۱ ـ راستگویی من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۳۲ ـ مقرراتی بودن من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۳۳ ـ نوعدوست بودن من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۳۴ ـ قابل اعتماد بودن من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بیشتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی اس که می‌شناسم.

ج ـ کمتر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

۳۵ ـ (از لحاظ جسمانی) سالم بودن من:

الف ـ از اکثر کسانی که می‌شناسم ، بهتر است.

ب ـ مثل بیشتر کسانی است که می‌شناسم.

ج ـ ضعیف‌تر از اکثر کسانی است که می‌شناسم.

حال با توجه به توضیحات مقدماتی مربوط به خودآگاهی، به نظر شما مهارت خودآگاهی در انسان چگونه شکل می‌گیرد؟

گر چه که هیچ کس نمی تواند ما را مثل خودمان بشناسد ولی به جرأت می‌توان گفت آنچه را که در مورد خود می‌دانیم ناشی از تماس‌ها و تجربیاتی است که با دیگران داشته‌ایم. وقتی که دوستتان به شما می گوید که او فردی است که بطور داوطلبانه در هلال احمر کار می کند، طرفدار تیم … است، اهل بگو ـ بخند است و…، بازگوکننده این مطلب است که تجربه‌های گذشته او با دیگران و گروه‌هایی که با آنها در ارتباط بوده است، تعیین کننده های اصلی هویت فردی وی یا آگاهی او از خودش می باشد. تحقیقات ریشه خودآگاهی را در ارتباط با دیگران می داند و این مسأله از دوران کودکی آغاز می شود؛ مقایسه ای که بچه بین خود و دیگران انجام می دهد منشاء خودآگاهی محسوب می شود. مهارت خودآگاهی طی داد و ستدهای اجتماعی تکامل می‌یابد و در طول زندگی دستخوش تغییرات زیادی می شود. در همین رابطه اصطلاح خود آئینه ای Looking-glass self مطرح شده است که بر این مفهوم تأکید می کند که استنباط فرد از خودش انعکاسی است از اینکه دیگران نسبت به وی چه واکنشی نشان می دهند: خود آگاهی تصویری است که در آئینه اجتماعی نقش می بندد . اعتقاد بر این است که خودآگاهی و رشد اجتماعی کاملاً درهم تنیده شده اند . هر یک از این دو از دیگری بوجود می آید و هیچ یک بدون دیگری رشد نمی کند . یک نوزاد طی فرایند رشدی خود در خواهد یافت که نسبت به اشیاء و افرادی که دائماً با آنها مواجهه می شود، هویت مستقلی دارد. بعبارت دیگر خود ـ آگاهی ابتداً در نوزاد وجود ندارد بلکه بتدریج طی فرایند رشد اجتماعی شکل می‌گیرد.

اجزا مهارت خودآگاهی :

۱ـ خود ارزیابی صحیح :

آگاهی روشن و واضح نسبت به نقاط قوت و محدویت ها و توانایی یادگیری از تجارب.

افراد با این توانایی:

به نقاط قوت و ضعف خود آگاه اند.

متفکرند و از تجربیات خود درس می گیرند.

نسبت به موضوعات، دیدگاه های جدید و برخوردهای رک و راست پذیرا هستند.

اهل بگو ـ بخند اند.

تصویر واقع بینانه ای از خود دارند.

نسبت به حقوق و مسئولیت های خود آگاهی دارند.

۲ ـ آگاهی هیجانی :

تشخیص اینکه چگونه هیجان بر رفتار تأثیر می گذارد و توانایی استفاده از ارزش ها در تصمیم گیری ها .

افراد با این توانایی :

می دانند که در حال حاضر چه هیجانی را احساس می کنند و چرا.

می دانند که چگونه احساسات ، رفتارهای آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

دارای آگاهی روشنی از ارزش ها و اهداف خود می باشند.

۳ ـ اعتماد به نفس :

تأکید بر توانایی ها و داشتن حس قوی ارزشمندی، این ویژگی ناشی از اطمینانی است که فرد به توانایی ها، ارزش ها و اهداف خود دارد.

افراد با این توانایی:

خود را با اطمینان نشان می دهند.

می توانند عقایدی را که بر خلاف عقیده رایج وجود دارد مطرح کنند.

با اراده اند به این معنی که بر خلاف فشارها و دودلی ها، تصمیم خود را می گیرند.

برای شناخت خود و کاهش دادن نقاط ضعف خود دارای انگیزه کافی اند.

بدیهی است که با توجه به اجزاء فوق می توان سازه های دیگری را هم مطرح کرد که در چهارچوب خود آگاهی قرار بگیرند؛ توانایی جسور بودن ؛ توانایی در نظر گرفتن خود بعنوان یک فرد مثبت ، خود کار آمدی self – efficacy ، اعتماد به نفس ، خود ـ ارزشمندی و …

البته لازم به ذکر است که مهارت خودآگاهی علاوه بر اجزاء دارای بعد هم می‌باشد که می‌توان آنرا از ابعاد مختلف در نظر گرفت : اینکه آگاهی فرد نسبت به خود تا چه اندازه است، اینکه آگاهی فرد نسبت به دیگران تا چه اندازه است ، اینکه آگاهی دیگران به فرد تا چه اندازه است و اینکه از دیدگاه خود فرد، آگاهی دیگران به وی چه اندازه است. مثلاُ اگر شما، خودتان ، خودتان را فردی با اعتماد به نفس بالا بدانید، اعضاء خانواده و دوستانتان هم شما را آدم با اعتماد به نفس بالا بدانند و استنباط شما از شناخت دیگران نسبت به خودتان هم این باشد که فرد با اعتماد به نفس بالایی هستید ، بدون شک فردی با اعتماد به نفس بالا می‌باشید.

مهارت‌خودآگاهی نسبت به دیگر مهارت‌ها کمی تفاوت دارد چرا که با وجود آنکه اولین مهارتی است که مطرح می‌شود ولی فرد بعد از اینکه در دیگر مهارت‌ها به اندازه کافی به توانمندی رسید در نهایت به خودآگاهی دست می‌یابد. ( به نظر شما چرا خودآگاهی دارای این ویژگی است که در ابتدا مطرح می‌شود ولی در نهایت به آن می رسیم؟)

نکته دیگری که ضروری به نظر می‌رسد این است که در رابطه با مهارت خودآگاهی (و دیگر مهارت‌ها نظیر مهارت حل مسأله، مقابله با استرس و …) مباحث نظری در خور توجهی وجود دارد ولی در وهله اول نه زمان کافی وجود دارد و در وهله دوم نه هدف مطرح کردن آنهاست بلکه تا حد ممکن باید با توجه به ضیق وقت به لازم‌ترین این مباحث نظری بسنده کرده و بیشترین زمان را به انجام فعالیت و تمرین اختصاص داد. طی فعالیت‌های بعدی، هر یک از مباحث و اجزاء مهارت خودآگاهی ، مورد تمرین قرار می‌گیرند.

موضوع اول مهارت خودآگاهی : نقاط قوت و ضعف

فعالیت

خودتان را در آئینه نگاه کنید.

آنچه که خواهید دید خانم یا آقایی خواهد بود که یا چاق است یا لاغر و یا متوسط، یا سبزه است یا سفید ( و شاید هم سیاه) یا مرتب است و یا شلخته و … این‌ها ویژگی‌های فیزیکی شما هستند. ویژگی‌هایی که حتی وقتی دیگران هم به شما نگاه می‌کنند آنها را تشخیص می‌دهند.

باید بتوانید بخوبی ویژگی‌های فیزیکی خود را فهرست کنید بنحوی که اگر این فهرست به فردی داد‌ه شود که شما را نمی‌شناسد او بتواند شما را در میان یک جمع تشخیص دهد.

من …………………………………………………………

ما معمولاً نسبت به ویژگی‌های خود دارای حس هستیم. ممکن است دارای ویژگی‌هایی باشیم که مورد علاقه‌مان باشند. برای مثال ممکن است که خودمان را فردی قد بلند ، ورزشکار و … معرفی کنیم و این تصویر را دوست داشته باشیم و بر عکس ممکن است که به ویژگی‌های منفی جسمانی خود از قبیل چاق یا لاغر بودن ، علاقه‌ای نداشته باشیم. لازمه مهارت خودآگاهی این است که به ویژگی‌های مثبت خود اعتماد کرده و بر آنها تکیه کنیم ضمن اینکه دائماً سعی کنیم نقاط ضعف خود را یافته و آنها را تا حد ممکن بهبود دهیم. طی فعالیت بعدی بیشتر به این موضوع می‌پردازیم.

پذیرش ویژگی‌های غیر قابل تغییر
توضیح : برخی از ویژگی‌های جسمانی کاملاً قابل تغییر، برخی غیر قابل تغییر و برخی دیگر تا حدودی قابل تغییرند. به این ویژگی‌ها‌ی خود فکر کنید و مشخص کنید که جزء کدامیک از ویژگی‌ها هستند.

ویژگی قابل تغییرند تا حدودی قابل تغییرند قابل تغییر نیستند

 

افراد کمی هستند که از همه ویژگی‌های خود راضی باشند. برخی ترجیح می‌دهند که بلند قد باشند تا کوتاه قد، لاغر باشند تا چاق ، پوست روشنی داشته باشند تا تیره. بسیاری از افراد مایلند که این ویژگی‌های خود را تغییر دهند که بعضاً قابل تغییر هم هستند . برای مثال با ورزش و تغذیه مناسب می‌توان وزن را کم یا زیاد کرد، برای زیبا‌تر جلوه کردن می‌توان خوش لباس‌تر، تمیز‌تر و مرتب‌تر شد. اگر چه که ویژگی‌های فیزیکی مهمی وجود دارند که نمی‌توان آنها را تغییر داد. برای مثال افراد بسیار قد بلند و یا بسیار قد کوتاه باید یاد بگیرند که با مشکل خود کنار آمده و با آن زندگی کنند حال چه این ویژگی را دوست داشته باشند و چه دوست نداشته باشند . پذیرفتن خود واقعی فرآیند دشواری است و رسیدن به آن نیازمند تمرین کردن، تمرین کردن و تمرین کردن است. آیا تا بحال فکر کرده‌اید که چگونه می‌توان به این حس پذیرش در رابطه با ویژگی‌های غیر قابل تغییر جسمانی رسید؟